کوچه در کوچه دلم ریخته بر دور و برت
چقدر خون جگر میرود از فرق سرت
پیش من راه برو بی کمکِ از حسنین
باورم نیست چنان تا شده امشب کمرت
ناله ی سوخته ی فزت و رب الکعبه
پرده بر داشته از راز دل خون جگرت
چشمت از ضربه شمشیر چه کم سو شده است
مثل زهرا شده دستان تو چشم دگرت
پنجه بر شانه ی دیوار نکش راه برو
پهلوی زخمیِ یاس است مگر در نظرت؟
مجتبی باز عصای دگری گردیده
خوب در کار عصا تجربه دارد پسرت
حتم دارم که در ان لحظه تیغ و محراب
اتش و داغی مسمار شده جلوه گرت
- یکشنبه
- 3
- تیر
- 1397
- ساعت
- 20:41
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه