هر دم زند مرغ دلم پر در هوای فاطمه
دارم به دل ماتم ولی بر لب ثنای فاطمه
گرچه گره افتاده است بر کار و بار عالمین
کل گره ها وا شود با یک دعای فاطمه
بعد از نبی آشفته بود از غربت مولا علی
باشد خبردار از دلش تنها خدای فاطمه
تا آخرین دم لحظه ای دست از امیرش برنداشت
عالم همه در حیرتند از این وفای فاطمه
در بستر افتاد است او در پیش چشمان علی
بر زیر لب دارد علی ذکر شفای فاطمه
از ظلم قوم اشقیا بر اهل بیت مصطفی
عجل وفاتی می شود بیرون ز نای فاطمه
تا آخرین دم میزنم سنگ تو را بر سینه ام
امید من باشد همین باشم گدای فاطمه
با این همه بار گنه در التماس توبه ام
تا بگذرد بر حق او از ما خدای فاطمه
وحید زحمت کش شهری
- یکشنبه
- 3
- تیر
- 1397
- ساعت
- 20:45
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه