چون زل زدن آخر شیری به شکارش
در بین دو ابرو گِرهی خورده به کارش
آن تیر که رفته ست گره را بگشاید
خود نیز گره خورده به چشمان خمارش
از دور حرم ماه پریشان طرف آب
خارج شده از محور دوّار مدارش
من در عجبم ماه چرا در وسط روز
بر آینهی علقمه افتاده گذارش!
تذهیب دو تا چشم و دو ابروی معلّا
قرآن به سخن آمده با نقش و نگارش
طوفان مهیبی ست که تا چشم ببیند
تیراست که از دور می آید به مهارش
بی دست و سر و چشم ولی باز می آید
انگار که با مرگ به هم خورده قرارش
شاعر:مهدی رحیمی
- یکشنبه
- 29
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:59
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه