این زمین وادیِ سرمَستان است
مملکتْ ... مملکتِ سلطان است
هر کسی در حرمش مهمان است
شاملِ رحـمتِ بی پایان است
شبِ سرسلسـله یِ خوبان است
میهـمانِ حـرمـم شکرِ خدا
میـوه یِ قـلبِ نبیُّ اللهی
عـلیِ سـوّمِ آلُ اللـهی
مثلِ حیدر تو امینُ اللهی
وارثِ مکـتبِ ثارُاللـهی
کـُلِّ تفسیرِ کـلام اللهی
سایه سارِ کـَرمت بر سرِ ما
مادرت نجمه شما خورشیدی
شرطِ وَحـدانیت و توحیدی
تا که از مـَشرقِ دل تابیدی
سفره یِ رحمتِ حق را چیدی
قـبله یِ معرفت و امـّیدی
یدِ بیضاء و عـصایِ مـوسیٰ
دستِ نورانی موسـایِ حرم
تو عصـایِ پدری تاجِ سرم
واشده در حَرمت بال و پرم
دورِ گـنبد که بگـردم قَمـرم
با تو از ماهِ فـَلَک ماهْ تـَرَم
حرمت سعی و صفا... مکّه... مِنا
پیشْ تر حجِّ فقـیران بودی
یار و دلدارِ ضعـیفان بودی
قبله یِ قلبِ شهیدان بودی
کـربلا در خـودِ ایران بودی
نجفی با دو سه ایوان بودی
مُحْرِمَمْ در حرمْ امسالْ خدا
اصلاً امسال در ایّامِ طواف
می کنم عزمِ حرم با دلِ صاف
حکمِ من حکمِ جهادی و مَصاف
تیغ را می کـِشم از بینِ غلاف
می زنم حرفِ دلـم را شفّـاف
می شوم حـاجـیِ دربارِ رضا
عاشقِ یار بخـوان مـَستانه
برو مِیخانه... نَه... سقّاخانه
کاسه ای آب چـنان پیـمانه
خوردم از سفره یِ این جانانه
عاقـلم که شده ام دیـوانه
ندبه خوانم وسطِ صحن و سرا
- یکشنبه
- 31
- تیر
- 1397
- ساعت
- 18:30
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
حسین ایمانی
ارسال دیدگاه