سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟
یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟
با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش
این آرزوی توست مبادا بخورد تیر
تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی
تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر
حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی
تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر
تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...
چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر
تو خواسته ای حال که آبی نرساندی
سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر
تو خواسته ای تا همه دار و ندارت
پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر
شاعر : علیرضا لک
- دوشنبه
- 30
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 12:46
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه