روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول و فاعلات و فَعَل آفریده شد
پلکی زدی ومعجزه ای را رقم زدی!
از برق چشمهات زحل آفریده شد
از شهد غنچه ی لب پر خنده ی شما
در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد
عالم به رقص آمد و از پایکوبی اش
ازطوس تا حجاز گسل آفریده شد
سینه به سینه؛ شکرخدا عاشقت شدیم
این عشق پاک روز ازل آفریده شد
ما از پدر ولایِ شما ارث می بریم
ایرانیان کشور موسی بن جعفریم
درجشن پایکوبی تنبورهای مست
در بزم میگساری انگورهای مست
نور خدایی تو چه اعجاز کرده است!
هو می کشند دور و برت کورهای مست
شیرینی ولایِ شما چیز دیگری است!
این را شنیدم از لبِ زنبورهای مست
دارد تمام شهر به دیوار می خورد!
در پیشِ چشم قاصرِ مأمورهای مست
از این به بعد حرف خدایی نمی زنند
با دیدن جلال تو، منصورهای مست
اِذن دخول میکده ورد زبان ما
بوی شراب می دهد امشب دهان ما
وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند
پروانه ها کنایه و افسانه می شوند
روح بهارهستی و این بوته های خار
از عطر گام های تو ریحانه می شوند
با دیدن جمال زلیخا کُش شما
یوسف شناس ها همه دیوانه می شوند
شانه به شانه، شاه و گدا در سرایتان
مهمانِ سفره های کریمانه می شوند
شبها به عشقِ باده ی نابت، شیوخ شهر
شاگردهایِ حوزه ی میخانه می شوند
عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای
در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای
آن سوی شهر، قبه ای از نور دیده ام
صحن و سرای کیست که از دور دیده ام؟
هوش از سرم پریده و مستانه می دوم
حس می کنم که باغِ پرانگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین وچوب دست!
موسیِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟
خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
در محضرت جنابِ سلیمان شهر طوس
بالِ ملخ به شانه ی یک مور دیده ام
اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است!
گریه بهانه ای است، که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد؟
از راه دور آمده ام باورم کنی
با ذوق و شوق آمده ام، حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم!
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلویِ زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دستِ شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا...
- سه شنبه
- 2
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 10:0
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه