اثری نیست به جا ازجگر شعله ورت
پاره پاره شده از زهر تمام جگرت
بین حجره به روی خاک بخود می پیچی
پدرت نیست ببیند که چه آمد به سرت
پاکشیدی به زمین همسر تو می خندید
بود خوشحال که می دید روی خاک سرت
وسعت حجره کجا تنگی گودال کجا
شکرحق نیزه دراینجا نبود دور وبرت
به روی بام تنت ماند ولی چکمه نخورد
شکرحق پای کسی نیست به روی کمرت
یک دوبیتی نتواند که بگوید شائق
ز ره لطف نباشد اگر آقا نظرت
شائق
- شنبه
- 20
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه