• جمعه 31 فروردین 03


حضرت رقیه (س) گهی در خواب گاهی میشوم بیدار میترسم

738
3

گهی در خواب گاهی میشوم بیدار میترسم
پدر شاید من از غم گشته ام بیمار میترسم!؟

از آن روزی که از پیشم تورفتی مانده ام گریان
در این چند روز از عمرم شدم بیزار میترسم

پدر یادت میآید آن شبی که گم شدم در راه
از آن روز از شب و از آسمان تار میترسم

هوا تاریک بود ،تاریکیه محض و منم تنها
از این کابوس،هر شب میشود تکرار میترسم

صدایت میزدم قبلا ولی بی ترس و بی وحشت
میآیم حرف بابا را کنم اظهار میترسم

آخه تا من صدایت کردم هرجا کعبه نی خوردم
من از اصوات ناهنجار آن ابزار میترسم

زحال مستی و دیوانگیه زجر میترسم
من از آن نعره های مردک غدّار میترسم

گهی در خواب میبینم که سیلی از قفا خوردم
گهی با دیدن آن مجلس اغیار میترسم

کف پاهایم آنقدر آبله دارست بابایی
که من در خواب هم از بوته های خار میترسم

چقدر خار از کف پایم درآوردم نمی دانی
از اینکه تب کنم یا که شوم بیمار میترسم

نگاه قاتل اصغر دلم را کنده از جایش
رباب میگوید از لبخند آن خمّار میترسم

چه حرفایی شنیدم من زکاسب های آن بازار
از آن روز از تمام اهل آن بازار میترسم

حالا که آمدی قصّه بگو ،قدری بخوابم من
نمیخواهم ولی دیگر شوم بیدار میترسم



رامین برومند (زائر)

  • سه شنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 3:52
  • نوشته شده توسط
  • زائر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران