شهادت مسلمبنعقیل(ع)
کوچهها سرد و بی صدا بودند
لحظه لحظه پر از بلا بودند
میهمان خسته میزبان دشمن
بسکه این خلق بیوفا بودند
گاه خسته گهی شده دلگیر
ناله میکرد همچو مرغ اسیر
همه رفتند و یک تن تنها
خانهها بسته شد به روی سفیر
کودکان هم گرسنه هم تشنه
سینهزنخسته،نوحه،دمتشنه
هر کتیبه مزین از نامت
کتل و بیرق و علم تشنه
آب میخواهم از فرات عطش
کی رسد بر کفم برات عطش
تشنهام تشنهی محبت تو
جرعهای ده بمن زکات عطش
سربازار کوفه سردارم
تا ابد من به تو گرفتارم
بسکه مهرت به سینهام دارم
کوفیان میدهند آزارم
السلام ای امام آواره
صاحب پیکر و تن پاره
زین سفر میشود که برگردی؟
میشود زینب تو بیچاره
کوفیان کینه از علی دارند
همه آماده بهر آزارند
سربازار کوفه من دیدم
نیزه و تیرها خریدارند
- پنج شنبه
- 25
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 8:14
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه