نوای نی همی در نینوا ماند
به همراهِ حسین در کربلا ماند
نوای نی نگو، گو آتشِ دل
دلی که در میانِ شعله ها ماند
در آن کرببلای پُر هیاهو
نواها رفت و سوزِ نینوا ماند
غمِ آن قصه ی پُر ماجرایش
همه سر بسته در قلبِ خدا ماند
افق خون گشت در چشمانِ خورشید
زمین و آسمان غرقِ عزا ماند
اگر چه بخشی از آن بر ملا شد
ولیکن شرحِ اصلِ ماجرا ماند
خدا داند در آن صحرای خونین
چه بغضی در گلوها بی صدا ماند
به دنبالِ رقیه کوفه تا شام
سرش رفت و تنش در کربلا ماند
هزار و چارصد و اندی سال است
سرِ خورشید دین بر نیزه ها ماند!
#هستی_محرابی
- دوشنبه
- 12
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 18:8
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه