باز تصویر تو مدّ نظرم افتاده
خوش به حالم که به هیئت گذرم افتاده
اینقَدَر `شور” حسین بن علی `شیرین” است
هوس `پیرغلامی” به سرم افتاده
دست من گیر که درگیر دم شور توام
فطرس سینه زنم ، بال و پرم افتاده
وسط دسته `علم” را که بلندش کردم
مادرم گفت : به یاد پدرم افتاده
خواب دیدم که لب علقمه هم عطشان است
آسمان گفت که وِیْلِی قمرم افتاده
تعزیه خواندم و نقش علی اکبر را
ردّ یک نیزه به روی کمرم افتاده
پدرم کرده وصیّت پسرم ؛ شعر بگو
قافیه قافیه از چشم ترم افتاده...
شعر تا روضه شد و حضرت عبّاس که رفت
ناگهان چشم حرامی به حرم افتاده...
روضه رفت و به سر حضرت خورشید رسید
مادری گفت که بی سر پسرم افتاده
غیرت الله کجایی که صدا زد زینب:
معجر فاطمه ها دور و برم افتاده
دم عصری منم و تابلوی فرشچیان
باز تصویر تو مدّ نظرم افتاده
- سه شنبه
- 13
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 18:10
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید صادق موسوی
ارسال دیدگاه