اي يار وفادار كه رفتي ز برم
داغت شده خنجري ميان جگرم
آن لحظه كه خم شدم براي تدفين
گردید دو تا و خم شد آن دم كمرم
با فاطمه دخترت چه سازم بي تو
گريد به هواي تو بر اين چشمِ ترم
اي كاش غم تو را تحمل می کرد
تنهايي دخترت به پیش نظرم
هر شام و سحر كنار قبرت آیم
بر دامن قبر تو بگرید ثمرم
اي يار سفر كرده خدا يارت باد
من عقدهي دوريت به سينه ببرم
هر گاه كه دخترت نمازي خواند
ياد تو خديجه تر نماید بصرم
- سه شنبه
- 13
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 18:47
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه