غزل شهادت حضرت مسلم(ع)
كاش چشمِ بستهام مي ديد يك دم روي تو
مي كشيدش بر رخِ سرخم خم گيسوي تو
يادم آمد در وداع آخرينم با شما
دل ربود از من كمانِ گوشه ي ابروي تو
يا حسين جان من غريبِ كوفه و تو در كجا
مي رساند بر مشامم آن شميمِ بوي تو
هر كجا هستي ميا نزديك تر مولاي من
كينه ها بسيار دارد دشمن بد خوي تو
مقتلم شد شهر دشمن خيز ِکوفه، می شود
كربلای غرق در خون قتلگاه و كوي تو
گویيا افتادم از دار الاماره بر زمين
سر به روي قبله كردم قبله ي من سوي تو
وعده ي ما جنت المأوی به هنگام وقتِ وصال
تا كه جان بخشد به جانِ من رخِ دلجوي تو
- سه شنبه
- 13
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 19:15
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه