چه صحنهها که در این دشت خار میبینم
چه روی داده که دائم غبار میبینم
چه روی داده از آن لحظهای که آمدهایم
تو را به غصه و ماتم دچار میبینم
از آن زمان که رسیدم دلم به شور افتاد
خدا گواست چه در این دیار میبینم
بگو کجاست؟ که اینجا دلم گرفته حسین
سه ساله را ز چه رو بی قرار میبینم
هنوز دیر نگشته، بیا و برگردیم
وگرنه، گرد تنت نیزهدار میبینم
تمام دلهرهام این شده زمین نخوری
وگرنه روی تنت ده سوار میبینم
خدا کند نشود جسم تو لگدکوبی
چو زخمهای تو، غم بی شمار میبینم
اگر برند مرا بین کوچه و بازار
سر تو را وسط رهگذار میبینم
*******
شائق
- سه شنبه
- 13
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 22:3
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه