• چهارشنبه 16 آبان 03


اشعار اسرای کاروان اسرا،(اي كه گرفته صبر من اين نام و اسمت)

1895

اي كه گرفته صبر من اين نام و اسمت

برده تمام هوش من كرب و بلايت

افتاده اي در كربلا اي جان زينب

باشد فداي راه تو اين جان زينب

 

از ظلم قوم كين تنت افتاده در خاك

باشد وداع آخرم با اين تن پاك

بين زينبت بردند اسارت اي برادر

من ماندم و اهل حرم ؛ ای جان برادر

رأست به راس نيزه و جسمت به خاك است

گويد رقيه : عمه جان ، اين رأس باب است ؟

بی یار و تنها گشته ام ای جان جانم

زين پس بگريم از غمت آرام جانم

رفتي به ميدان بلا با حال عطشان

من ماندم و اين كودكان زار و نالان

دادي علي و اصغر و عباس و جعفر

كردي تو قرباني رب دادي تو حنجر

بهر عمود دين شكستي قامت من

با رفتنت بردي تو آرام جانم از تن

در كربلا افتاده جسمت غرق در خون

اينك تو بين زينب شده نالان و دل خون

بعد لگد كوب كردن جسمت در اين خاك

آمد پلیدی بر سر این جسم صد چاك

شد رأس تو همراه من تا کوفه و شام

زين پس بگريم از غمت هر روز و هر شام

اي قوم كين ديگر چه خواهين از حسينم

باشد وداع آخرينم با حسينم

شاعر : فرشید یارمحمدی

 

 

 

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 18:3
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران