هر طرف هر غنچه ای پژمرده بود
هر طرف نوباوه ای افسرده بود
یک طرف طفلی میان شعله سوخت
زیر دست و پا دو کودک مرده بود
دختری دستش به گوش پاره است
وای من از بس که سیلی خورده بود
شد کبود از تازیانه کتف طفل
کودکی از کعب نی آزرده بود
یک نفر درگیر انگشتر ولی
یک نفر معجر ز سرها برده بود
******
شائق
- چهارشنبه
- 14
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 15:50
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه