ای سر چها بر سرم آوردی
دانی که با دلم چها کردی
از صورتت پیداست پر از دردی
بابا بابایی
بابا رسیده جون من برلب
ممنونم از ره اومدی امشب
پیشم بمون تو رو جون زینب
بابا بابایی
بذار برات بگم که چی دیدم
بگم که چی دیدم و بشنیدم
*****
ببین که من خون جگرم بابا
ببین بدون معجرم بابا
ببین چه آمد بر سرم بابا
آه و واویلا
زجر اومدو یک قافله لرزید
به اشک ناموس تو میخندید
به پهلوی من کعب نی کوبید
آه و واویلا
از روی ناقه به زمین خوردم
مادرت اومد ورنه می مردم
*****
عدو به زخم من نمک می زد
به صورتم مُهر فدک می زد
مرا قصد کشت کتک می زد
بابا بابایی
برات بگم من از کدوم ماتم
کم مونده بود بمیرم ازاین غم
من بودم و نگاه نامحرم
بابا بابایی
وای من از بازار شامی ها
به گرد ما پر از حرامی ها
*****
شائق
- چهارشنبه
- 14
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 21:21
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه