پژمردی ای لاله و پژمردم
از خیمه تا گودال زمین خوردم
افتادی از مرکب و من مُردم
غریب مادر
چقد شلوغه قتلگاه ای وای
زهرا کشید از سینه آه ای وای
پناه من شد بی پناه ای وای
غریب مادر
یکی به جسمت با عصا می زد
یکی به حلقت بی هوا می زد
*****
از سنگ کین شکسته ابرویت
سَنان سِنان میزد به بازویت
نیزه فرو رفته به پهلویت
برات بمیرم
عدو به غمهایم غمی افزود
دیدم که آسمان شده پرُ دود
محاسنت در چنگ قاتل بود
برات بمیرم
با پا تن تو جابجا گشته
رگهای گردنت جدا گشته
*****
شائق
- چهارشنبه
- 14
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 22:23
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه