وقتی که هست تا به ابد محو ذات، سر
هرگز مباد بر بدن نوکرات، سر
ای آنکه که هست اول هر ربنات، دل
ای سر که هست حاجت هر آتنات، سر
تو مرکزیتی و به هنگام حشر و نشر
می آورند از بدن ما برات، سر
تا سر سرای رگ زن حبل الورید رفت
هر کس گذاشت بی من خود زیر پات، سر
شش دوره را تو دور زدی در مدار عقل
قبل از ازل زدی به دل کائنات ، سر
گفتی انالعبید و خدا هم تو را نوشت
آندم قلم گذاشت به روی دوات ، سر
زیباترین جمیل جمال مصوری
هی می زنند بهر سرت سابحات ، سر
کشتی اسرعی و چراغ هدایتی
از تن بریده ای تو برای نجات ، سر
حق الیقین و روح امین را تو نافخی
حبل المتین و واصل روحی بذات ، سر
مردم بدون حب تو دوزخ نشین شوند
حتی اگر دهند تن سیئات ، سر
تو گر نظر کنی به سحاب و به آفتاب
از کوزه دل برون شود و از قنات سر
بالا نشین تر از سری و سرتر از سری
حتی اگر شوند تمام کرات ، سر
عالم کتاب و جمله من و عز نفس، عشق
هر حرف از حروف تو از این لغات ، سر
لذت درون دیدن با چشم بی سر است
درک حضورت از همه ی مدرکات ، سر
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- جمعه
- 14
- خرداد
- 1395
- ساعت
- 14:36
- نوشته شده توسط
- خادم الحسین (ع)
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه