غزل فاطمی
آفتاب گمشده
ماقطره ایم وجزشما دریا نداریم
درموج غم جز ذکریا زهرا نداریم
ای انعکاس نور، ما محتاج نوریم
غیر ازشما آئینه ی تقوا نداریم
جزمهر تو ای آفتاب زندگی بخش
درسرد مهری زمان، گرما نداریم
مارا به پاس خدمت تو آفریدند
لفظیم وغیر از بندگی معنا نداریم
تاپیرو راه ومرام تو نگردیم
راهی به سوی عالم بالا نداریم
وقتی تولای تو ما را زادراه است
امروز غم از توشه ی فردا نداریم
بدبخت آن قومی که روز حشر گویند
ما شافعی در روز وانفسا نداریم
ازناله ی مجروح تو ای یاس یاسین
درسینه جز فریاد واامّا نداریم
ازکوچه های زخمی شهر مدینه
جز خاطرات دردناکی ما نداریم
دیْن فدایی گشتنت برگردن ماست
ازجان سپُردن در رهت پروا نداریم
ای آفتاب گمشده درابر غُربت
جز سایه ی اندوه و غم مأوا نداریم
درخواب وبیداری «وفایی»گفت مادر
جز دیدن قبر ت دگر رؤیا نداریم
- پنج شنبه
- 15
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:12
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه