نشان غربت
کسی که نور درآئینه ی وجودش بود
تمام بود ونبود جهان زبودش بود
چنان به عرش به سوی خدا سفرمی کرد
که جبرئیل امین مات ازصعودش بود
چه محشری به قیامش فرشتگان دیدند
تمام عرش برین محو در سجودش بود
کبوتران دعا را اگر رها می کرد
فضا و وسعت هفت آسمان حدودش بود
به آیه آیه ی پُرنور هل اتی سوگند
هزار حاتم طائی فقیر جودش بود
بهار مردم بی درد گرچه یخ زده بود
گُل امید همه خطبه وسرودش بود
به پاس حفظ ولایت گذشت ازسرجان
نشان غُربت حیدر تن کبودش بود
به دیر پائی شب های غم که پرپر شد
وگرنه رفتنِ ازاین جهان که زودش بود
قلم چگونه نگارد زوصف بانوئی
که محو نور خداوند تارو پودش بود
- پنج شنبه
- 15
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:22
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه