• دوشنبه 3 دی 03

استاد سید هاشم وفایی

غزل مهدوی گل همیشه بهار -(بیا که بی رخ تو طاقتی ندارم من)

3930
8

زل مهدوی

گل همیشه بهار

بیا که بی رخ تو طاقتی ندارم من
به غیر دیدن تو حاجتی ندارم من

گل همیشه بهارم تو هستی وبی تو
به سیرباغ وچمن رغبتی ندارم من

به غیر نقش ولای تو از ازل ای دوست
به لوح سینه ی خود زینتی ندارم من

تمام عزت من از طفیل مهر شماست
بدون مهر شما عزتی ندارم من

از آن زمان که مرا با تو آشنا کردند
به غیر بندگیت عادتی ندارم من

تویی که محرم راز دل غریب منی
به جزتو با دگری صحبتی ندارم من

گذشت عمرمن و چشم من به ره مانده
بیا امید دلم فرصتی ندارم من

اگر چه من زگناهم دل تو را خستم
اگر چه غیر ریا طاعتی ندارم من

به جان فاطمه هرگز مران مرا زین در
که غیر تو به کسی الفتی ندارم من

مرا به رسم غلامی قبول کن مولی
اگرچه روسیه ام، قیمتی ندارم من

وفائیم من وبرعشق تو وفادارم
اگرچه درخور تو خدمتی ندارم من

سیدهاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:41
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران