• دوشنبه 5 آذر 03

استاد سید هاشم وفایی

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) سندغربت -( ای گل یاسین گل باغ عفاف)

540

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)


سندغربت

ای گل یاسین گل باغ عفاف
کعبه نماید حرمت را طواف
شمه ای از جلوه ی ایثار توست
بخشش پیراهن شام زفاف
هست جنان خانه ی دربست تو
جودوکرم می چکد ازدست تو

ای که تویی چشمه ی خیر کثیر
وقت عطا وکرمی بی نظیر
جز تو چه کس قوت وغذای سه شب
داده به مسکین ویتیم واسیر
برکرمت دوست نظر داده است
آیه به شأن تو فرستاده است

ای که تویی جلوه ای ازکبریا
آیتی از عصمت تو شد حیا
نیست عجب گرکه بخوانم تو را
لیله ی قدر همه ی انبیا
نورتو شد باعث اشراق هور
راز سماواتی والله ونور

ای همه نور وهمه حُسن صفات 
نورتو خیزد به فلک درصلات
ناز تورا خالق تو می خرد
ناز کنی گربه همه کائنات
عرش برین قبله ی حاجات توست
فخر خداوند مناجات توست

گل همه جا برتو توسل کند
نام تو را زمزمه بلبل کند
بانوی گل های بهشتی وباز
نام توبه روی لبم گل کند
ای که وجود تو وجود علیست
نام شریف تو سرود علیست

فاطمه ای جان من وروح من
ای تو به طوفان بلا نوح من
جز تو کسی نیست دراین بی کسی
مرهم زخم دل مجروح من
ای سند غربت ودرد علی
شاهد رخساره ی زرد علی

ای که توهستی همه جا یار من
دلبر من یاور وغمخوار من
دست تو را ضربت دشمن شکست
تا نگشاید گره از کارمن
رفع غم از خاطر غمناک کن
اشک مرا بار دگر پاک کن

ای به همه درد گواه علی
ای همه جا رهرو راه علی
خیززجا بهر تسلای من
راه برو پیش نگاه علی
عقده زکار دل من باز کن
ای تو مسیحای من اعجاز کن

بامن اگر باز تکلّم کنی
غربت من راتو تجسُم کنی
زنده شود باردگر جان من 
گربه رویم باز تبسُم کنی
ارلب تو دور چولبخند شد
هم نفس من نفسم بند شد

تاکه نظر برتو وحالت کنم
گریه به زخم روی بالت کنم
من زتو شرمنده شدم فاطمه
ازچه تو گویی که حلالت کنم
دره من روی توگشته کبود
جرم توجز محبت من چه بود

ازغم خود بی تب وتابم مکن
از شرر داغ کبابم مکن
اینقدر از رفتن ومُردن مگو
آه مرو خانه خرابم مکن
هیچ مگو شمع من از خامشی
ورنه علی را زغمت می کُشی

ای ملک خاک نشینم مرو
داغ تو ماند به جبینم مرو
گرکه روی سوی فلک ،هجرتو
می زند آخر به زمینم مرو
روشنی ازچشم من آخرمگیر
با پربشکسته ی خود پرمگیر

رفتن توپشت مرا خم کند
قلب مرا آینه ی غم کند
داغ توای مایۀ هستی من
عمرعلی رابه خدا کم کند
آه کجا می روی آهسته تر
همره خود جان مرا هم ببر

بی تو رود از دل وجانم شکیب
بی تو دراین شهر غریبم غریب
با تو پراز کوثر نورم ولی
بی تو پراز آیه ی امن یجیب
جان به لب آمد زجدایی مگو
بس کن ازاین درد «وفایی» مگو

حاج سیدهاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:4
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران