امید ترک گنه، فرصت صعود گذشت
مجال عرض ارادت به آن وجود گذشت
بهار روضه ی غم بود و اشک بود عزا
بهار رفت و عزا رفت و هر چه بود گذشت
دو ماه مستی ما طی شد و ندیدیمت
چقدر جمعه دمید و ولی چه سود گذشت
دو ماه هر شبه مهمان روضه ات بودیم
چه سفره ای، چه طعامی ولی چه زود گذشت
حدیث غربت اربابمان که می آمد
هجوم سنگ به پیشانی اش فرود، گذشت
حکایت قمر هاشمی امید حرم
که می زدند به فرق سرش عمود، گذشت
و داستان غم انگیز شام و زخم زبان
به سمت قافله در موقع ورود، گذشت
عروج دخترکی گوشه ی خرابه ی درد
حدیث سیلی و آن صورت کبود گذشت
برات کرب و بلامان چه شد اباصالح؟
مگو که مجلسمان بی ریا نیود و گذشت
شاعر:عباس احمدی
- چهارشنبه
- 1
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:45
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه