برخیز برادر
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
همیشه یاورِ من ، امیرِ لشکرِ من ، برخیز برادر
نگردد باورِ من ، غمِ رزم آورِ من ، برخیز برادر
ای سـردارِ باوفـایم ، عبـّاسِ دلیـر من
برخیز از زمیـن تیره ، یارِ بی نظیـر من
سقّای حرم تو هستی ، ماهِ من ، وزیر من
وامانده به انتظارت ، در خیمه صغیر من
ا...ی ، سالار علـم فـرازم د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو من چه سازم ؟
ای یار بریده دستم ، بی تو دل شکسته ام من
بنگر با دو چشم خونین ، در پیشت نشسته ام من
سردارِ سپه تو هستی ، از داغت گسسته ام من
برخیز و ببین هنوز هم ، این دل بر تو بسته ام من
عباسم ، عباسم یار خوش انفاسم 2
برخیز ای سقایم من بی تو تنهایم 2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
ای ماه تبار هاشم ، سربازِ همیشه یارم
سقـّایِ دلاورِ من ، با تیـرِ غمت شکارم
برخیز ای یلِ دلیـرم ، از داغ تو بی قرارم
بعد از تو در این بیابان ، یار و یاوری ندارم
ا...ی ، سالار علـم فـرازم د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو من چه سازم ؟
ای یارِ شکسته ابرو ، دستی بر تنت ندیدم
همراه شکسته پهلو ، آهی از دلم کشیدم
سالارِ علم فـرازم ، برخیز ای گـُلِ امیدم
برهم زن سپاه دشمن ، ای سرلشکر رشیدم
عباسم ، عباسم یار خوش انفاسم 2
برخیز ای سقایم من بی تو تنهایم 2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
همیشه یاورِ من ، امیرِ لشکرِ من ، برخیز برادر
نگردد باورِ من ، غمِ رزم آورِ من ، برخیز برادر
دشمن ازتو می هراسد ، گرچه بر زمین نگونی
بی دست و لوا و شمشیر ، صدپاره به خاک و خونی
برخیز ای برادرِ من ، بازهم در سپه ستونی
برگرد تا حرم که سازی ، شوق تشنگان فزونی
ا...ی ، سالار علـم فـرازم د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو من چه سازم ؟
ای ماه تبار هاشم ، سربازِ همیشه یارم
سقـّایِ دلاورِ من ، با تیـرِ غمت شکارم
برخیز ای یلِ دلیـرم ، از داغ تو بی قرارم
بعد از تو در این بیابان ، یار و یاوری ندارم
عباسم ، عباسم یار خوش انفاسم 2
برخیز ای سقایم من بی تو تنهایم 2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
ای یار بریده دستم ، بی تو دل شکسته ام من
بنگر با دو چشم خونین ، در پیشت نشسته ام من
سردارِ سپه تو هستی ، از داغت گسسته ام من
برخیز و ببین هنوز هم ، این دل بر تو بسته ام من
ا...ی ، سالار علـم فـرازم د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو من چه سازم ؟
در ساحل فدا شد عبّاس ، آن سقّای تشنه آخر
سیل اشـکِ خون روان شد ، از هر دیدة برادر
شعر تلخ این جدایی ، بنموده عزا مُسَخّر
از او مثل سروری گفت ، هر ساله ، وَلو مکرّر
عباسم ، عباسم یار خوش انفاسم 2
برخیز ای سقایم من بی تو تنهایم 2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:51
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه