• دوشنبه 3 دی 03

 محمدرضا سروری

برخیز برادر -(یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر)

3889
-2

برخیز برادر
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
همیشه یاورِ من ، امیرِ لشکرِ من ، برخیز برادر
نگردد باورِ من ، غمِ رزم آورِ من ، برخیز برادر
ای سـردارِ باوفـایم ، عبـّاسِ دلیـر من
برخیز از زمیـن تیره ، یارِ بی نظیـر من
سقّای حرم تو هستی ، ماهِ من ، وزیر من
وامانده به انتظارت ، در خیمه صغیر من
ا...ی ، سالار علـم فـرازم     د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو  من چه سازم ؟
ای یار بریده دستم ،  بی تو دل شکسته ام من
بنگر با دو چشم خونین ، در پیشت نشسته ام من
سردارِ سپه تو هستی ، از داغت گسسته ام من
برخیز و ببین هنوز هم ، این دل بر تو بسته ام من
عباسم  ، عباسم    یار خوش انفاسم  2
برخیز ای سقایم   من بی تو تنهایم  2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
ای ماه تبار هاشم ، سربازِ همیشه یارم
سقـّایِ دلاورِ من ، با تیـرِ غمت شکارم
برخیز ای یلِ دلیـرم ، از داغ تو بی قرارم
بعد از تو در این بیابان ، یار و یاوری ندارم
ا...ی ، سالار علـم فـرازم     د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو  من چه سازم ؟
ای یارِ شکسته ابرو ، دستی بر تنت ندیدم
همراه شکسته پهلو ، آهی از دلم کشیدم
سالارِ علم فـرازم ، برخیز ای گـُلِ امیدم
برهم زن سپاه دشمن ، ای سرلشکر رشیدم
عباسم  ، عباسم    یار خوش انفاسم  2
برخیز ای سقایم   من بی تو تنهایم  2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر




یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
همیشه یاورِ من ، امیرِ لشکرِ من ، برخیز برادر
نگردد باورِ من ، غمِ رزم آورِ من ، برخیز برادر
دشمن ازتو می هراسد ، گرچه بر زمین نگونی
بی دست و لوا و  شمشیر ، صدپاره به خاک و خونی
برخیز ای برادرِ من ، بازهم در سپه ستونی
برگرد تا حرم که سازی ، شوق تشنگان فزونی
ا...ی ، سالار علـم فـرازم     د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو  من چه سازم ؟
ای ماه تبار هاشم ، سربازِ همیشه یارم
سقـّایِ دلاورِ من ، با تیـرِ غمت شکارم
برخیز ای یلِ دلیـرم ، از داغ تو بی قرارم
بعد از تو در این بیابان ، یار و یاوری ندارم
عباسم  ، عباسم    یار خوش انفاسم  2
برخیز ای سقایم   من بی تو تنهایم  2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر
ای یار بریده دستم ،  بی تو دل شکسته ام من
بنگر با دو چشم خونین ، در پیشت نشسته ام من
سردارِ سپه تو هستی ، از داغت گسسته ام من
برخیز و ببین هنوز هم ، این دل بر تو بسته ام من
ا...ی ، سالار علـم فـرازم     د...ل ، بر دستِ جدا ببازم
وا...ی ، بی رویِ تو  من چه سازم ؟
در ساحل فدا شد عبّاس ، آن سقّای تشنه آخر
سیل اشـکِ خون روان شد ، از هر دیدة برادر
شعر تلخ این جدایی ، بنموده عزا مُسَخّر
از او مثل سروری گفت ، هر ساله ، وَلو مکرّر
عباسم  ، عباسم    یار خوش انفاسم  2
برخیز ای سقایم   من بی تو تنهایم  2
یل نام آورِ من ، ای آب آورِ من ، برخیز برادر




  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:51
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 3.51 MB
تعداد بازپخش 775
تاریخ بارگذاری یکشنبه 18 شهریور 1397 13:17

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران