• دوشنبه 3 دی 03

 محمدرضا سروری

نقاشی شام -(بوم نقاشی گرفتم ، منظری دیگر کشیدم)

942
1

نقاشی شام

بوم نقاشی گرفتم ، منظری دیگر کشیدم
شام ویران را مثالِ ، صحنة محشر کشیدم

بر سر دروازة شام ، ازدحامی بی نهایت
دورتا دور اسیران ، رقصِ با خنجر کشیدم

خاندان آل عصمت ، یک سره در بند و زنجیر
آن طرف فریاد شادی ، در صف لشکر کشیدم

باب ساعات و اهانت ، بر یتیمان محمد
خنده های کینه دار و ، تلخ و دردآور کشیدم

در میان خیزران ها ، روی هفتاد و دو نیزه
رنگ سرخ و تیره درهم ، کاروانِ سر کشیدم

خیره بر کوچک ترین سر ، با نگاهی از تأثّر
چشم خون آلود و آهِ ، سینة مادر کشیدم

الامان و الامان از شام ویران
الامان از دیدة خون اسیران
الامان از  قلب بی تاب صغیران
الامان از بند بر اندام شیران

کوچه در کوچه جنایت ، خانه در خانه شقاوت
مردمش از مردمانِ ، کوفه ظالم تر کشیدم

یک زن ماتم زده با ، کوله باری از شجاعت
رنگ دلداری به چهره ،  یارِ بی یاور کشیدم

ضربت سیلی و مشت و  تازیانه بر اسیران
چهره های کینه جو در ، خصم بی باور کشیدم

روی بامِ آشیان ها ، سنگ  اندازان ماهر
حمله ور بر میوه هایِ ، باغ پیغمبر کشیدم

بر سر بازار شام و ، طعنه های نا نجیبان
چشم طمّاع یزیدان ، بر گُل حیدر کشیدم

دیده های یک دلاور ، حضرتِ سقا به نیزه
شکل غیرت رنگ همت ، غُرّه بر ابتر کشیدم

الامان و الامان از شام ویران

در گذرگاه یهودی ، یک زنی بر بام خانه
در دو دستان پلیدش ، سنگ و خاکستر کشیدم

بر عبایِ مُصحف دین ، شاهدِ مظلوم عاشور
دود و آتش شعله ور تا ، شانه سرتاسر کشیدم

دختری با گوش خونین ، در هجوم تازیانه
گوشِواره در دو دستِ ، مرد غارتگر کشیدم

نا نجیبی ، نا مرادی ، کینه توزی با شقاوت
در نگاه تک تک آن ، مردم کافر کشیدم

بر سَریر کاخ ظالم ، چهرة ملعون تاریخ
تیره تر از شام تیره ، هم ردیفِ شر کشیدم

در اسارت ، یک خطابه ، بر لبِ زهرای حاضر
زینب کرب و بلا در ،  هیبت خواهر کشیدم

الامان و الامان از شام ویران
الامان از دیدة خون اسیران
الامان از  قلب بی تاب صغیران
الامان از بند بر اندام شیران

در دل شام بلا با  ، رنگ تیره رنگ ماتم
هق هقِ بی انتها از ، طفل بی معجر کشیدم

یک خرابه یک سه ساله ، نیمه شب با چشم گریان
گوشه ای از رویِ بابا ، خواب یک دختر کشیدم

یک رقیّه ، غرقِ گریه ، با جفایی از امیّه
یک سر خونین و خاکی ، رویِ تشتِ زر کشیدم

بعد از آن با آه و ناله ،  رویِ دامانِ سه ساله
این سرِ از تن جدا را ، با دو چشم تر کشیدم

پر زدن تا آسمان را ، با دو بال کودکانه
در کنار رأس بابا ، سهم این دختر کشیدم

سربلندی ، افتخار و سروری با سرفرازی
در سجود سرخ این گُل ، در شب آخر کشیدم

الامان و الامان از شام ویران

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:4
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 4.48 MB
تعداد بازپخش 46
تاریخ بارگذاری یکشنبه 18 شهریور 1397 14:01

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران