یا علی اصغر
بروی خیمه بسته آب گشته
خدایا نوگلم بیتاب گشته
تلظی می کند با گریه اصغر
زسوز تشنگی بیخواب گشته
مخور غم کودک ناخورده شیرم
شنیدم که عمو میرآب گشته
عزیرم پس چرا رنگت پریده
چرا روی تو چون مهتاب گشته
برو همرا بابایت به میدان
که حالا طالبت ارباب کشته
خدایا می شود آید حسین و
ببینم کودکم سیراب گشته
خدایا سخت من دلشوره دارم
در اینجا قتل طفلان باب گشته
برای جرعه آبی بهر اصغر
حسینم وارد گرداب گشته
خدایا حرمله، تیر سه شعبه
به حلق نوگلم قلاب گشته
شنیدم نوگلم خندیده آخر
به تیر حرمله شاداب گشته
شنیدم مشتی از خون عزیزم
بسوی آسمان پرتاب گشته
بنازم اصغر شش ماهه ام را
که اینجا مایه ی اعجاب گشته
شاعر :اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه