صدای اسب بابا
صدای اسب بابا دلم را برده عمه
طنین شیهه هایش مرا آزرده عمه
ببین حال فرس را شده افسرده عمه
به یالش تیر و نیزه فراوان خورده عمه
******
صدای ذوالجناح عمه ، چه غمگینانه می آید
صدای بارش اندوه ، غم جانانه می آید
چه غمبار است و جانفرسا ، طنین شیهه های او
خبر از ماتمی عظمی ، به روی شانه می آید
عجب تصویر خونباری ! به یالش رنگ غم دارد
نمای سرخ خون را با ، سیاه غم عَلَم دارد
سرشک چشم او جاری ، شده با خون بابایم
فغان از ظلم بیداد و ، فرامین ستم دارد
صدای اسب بابا غم امروز و فردا
دلم را برده عمه مرا آزرده عمه
صدای اسب بابا دلم را برده عمه
******
چه حُزن آلود و خون آلود ، به نزدیک حرم آید
که اشک از چشمة خونِ ، دو چشمان ترم آید
به زیر افکنده از خجلت ، سرش را این زبان بسته
چگونه حال او بینم ، فغان از حنجرم آید
پیاپی بر زمین کوبد ، سر و دست و دو پایش را
بسان طبل غمباری ، در آورده صدایش را
عجب بزمی شده بر پا ، کنار اسب بی صاحب
نموده بر حرم ثابت ، در این ماتم وفایش را
صدای اسب بابا غم امروز و فردا
دلم را برده عمه مرا آزرده عمه
صدای اسب بابا دلم را برده عمه
******
نه تابی تا ببینم من ، نمایِ زینِ وارون را
نمادِ خنجر و نیزه ، نشانِ سرخیِ خون را
عطش دیگر شده خاموش ، درونِ لعلِ بی تابم
چه سازم با غم فردا ، اسیری ، سیلیِ دون را
پریشان حالی اش عمه ، سرآغاز یتیمی شد
شروع ماتمی سنگین ، غم یاری صمیمی شد
اگر بی تابی و ناله ، شده کار دل زارم
دگر آوای بی آبی ، در این ماتم قدیمی شد
صدای اسب بابا غم امروز و فردا
دلم را برده عمه مرا آزرده عمه
صدای اسب بابا دلم را برده عمه
******
ملال آور شده دنیا ، حزین گردیده فردایم
خراش افکنده ام زین غم ، به روی ِبدرِ سیمایم
مرا با خود ببر عمه ، کنار قتلگاه او
بریزم خاک غم بر سر ، به سوگ سرخ بابایم
درون خیمه ها شیون ، به پا شد تا فرس آمد
به هر سو نغمة عمه ، به فریادم برس آمد
نوای سروری را غم ، گرفته شرح این ماتم
برون از سینه با سختی ، یتیمان را نفس آمد
صدای اسب بابا غم امروز و فردا
دلم را برده عمه مرا آزرده عمه
صدای اسب بابا دلم را برده عمه
******
- دوشنبه
- 19
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 2:8
- نوشته شده توسط
- محمدرضا سروری
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه