برخیز از جا دوباره
مشک و علم رو بردار
لب تشنه رفتی و شد
سپاهم بی علمدار
علقمه از غمِ تو
میخونه روضه ی آب
آسمون خون می باره
برایِ طفلِ بی تاب
پهلوونِ من نخواب
پاشو داره دیر میشه
بعدِ تو تنها میشم
خواهرت اسیر میشه
برخیز از جا دوباره
مشک و علم رو بردار
لب تشنه رفتی و شد
سپاهم بی علمدار
بند دوم
ماهم افتاده رو خاک
با تنِ پاره پاره
آسمونِ دل من
دیگه شد بی ستاره
قمرِ عشیره ای
چرا هستی رویِ خاک
بذار اینبار من بگم
یا اخا ادرک اخاک
برخیز از جا دوباره
مشک و علم رو بردار
لب تشنه رفتی و شد
سپاهم بی علمدار
بند سوم
پاشو برگرد برادر
خیمه در التهابه
تویِ چشمایِ گریون
همه رؤیایِ آبه
پیچیده تو کربلا
صدایِ "عمو بیا"
برسون به خیمه ها
مشکو با دستِ جدا
برخیز از جا دوباره
مشک و علم رو بردار
لب تشنه رفتی و شد
سپاهم بی علمدار
بند چهارم
تا با حسرت کشیدم
عمودِ خیمه ات را
آهِ سردی کشیدم
رو خاکِ گرم صحرا
ببین از رفتنِ تو
شد شکسته کمرم
بخواب آروم،نبینی..
شده غارت این حرم
برخیز از جا دوباره
مشک و علم رو بردار
لب تشنه رفتی و شد
سپاهم بی علمدار
- دوشنبه
- 19
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 19:50
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی محلاتی
ارسال دیدگاه