توون نداره دیگه پام
کنج خرابه شدماوام
فقط باباتورومیخوام
چشام بابایی دیگه تاره
برام نمونده راه چاره
پابه پای زجرمن میرفتم
توصحرایی که پرخاره
کارزجره بابا کبودی چشمام
دیگه خیلی حالا من شبیه زهرام
(من الذی ایتمنی بابابابا)
ببین شدم من آواره
بی معجرو بی گوشواره
گوشام بابا شده پاره
باباکجایی نیمه جونم
مثل سرتوغرق خونم
بسکه دادزدن سرمن که
گرفته لکنت این زبونم
موهای سرم رو بابامیکشیدن
عروسک من رو دیگه پس نمیدن
(من الذی ایتمنی بابابابا)
هرموقع اسم توبردم
ازاینواون کتک خوردم
بابا دیگه کم آوردم
دیگه دارم من جون میکنم
میلرزه همه جونوتنم
هرکی منومیبینه بابا
خیال میکنه پیرزنم
درددندون دیگه منوکشته بابا
لالایی شبهام سنگ ومشته بابا
(من الذی ایتمنی بابابابا)
- سه شنبه
- 20
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 20:3
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مصطفی اسماعیلی
ارسال دیدگاه