هر جوریه پاشو برادر
از قتلگاه زینب و ببر
موندن میون نامحرما
سخته برا دختر حیدر
پشت پناهم پاشو کمک کن باید برم خیمه ولی می لرزه زانوم
چشای خیسم سیاهی میره نمی زاره از جا بلند شم درد پهلوم
برات بمیره خواهرت
خاکی شده موی سرت
جدا شد از هم پیکرت
برادر غریب من
رو خاکی ای آسمون چرا
از پهلوهات می ره خون چرا
جسمت همه رفته به غارت
می گرده این ساربون چرا
چشمت زدن ای غریب مادر این جای سنگ چیه رو پیشونیت نشسته
عوض شده وای حالت دستات انگار تموم استخوناتم شکسته
فدای تو هر چی دارم
دیگه توونی ندارم
این نیزه رو در بیارم
برادر غریب من
- چهارشنبه
- 21
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه