#واحد حضرت #رقیه سلام الله علیها
عمه چرا بوی نون اومد
از چشمت اشک روون اومد
حسی بهم می گه که بابام
اومد ولی بی نشون اومد
دلتنگ بابام چیزی نمیخوام چرا آوردن پیشم این طشت غذارو
می شه نگیری چشمامو عمه هر جوریه باید ببینم من بابارو
این چیه تو طشت طلا
خوش اومدی سلام بابا
دیر اومدی پیشم چرا
بابای خوب من حسین
عمه برام گریه می کنه
واسه موهام گریه می کنه
شبها همش از کبودی ی
پلک چشام گریه می کنه
یادم نمی ره می گفتی بابا موی سر دختر باید بلند بمونه
سرم شکست و موهای من سوخت حالا دیگه گل سر من لخته خونه
بال و پرم مرهم می خواد
پلک ترم مرهم می خواد
زخم سرم مرهم می خواد
بابای خوب من حسین
- چهارشنبه
- 21
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه