• شنبه 3 آذر 03

استاد سید هاشم وفایی

سربی بدن -(آن شب که نگاهش به سربی بدن افتاد)

1096

آن شب که نگاهش به سربی بدن افتاد
ناله زد ویادش زتن بی کفن افتاد

فریاد زدای عمه ببین باب نکویم
یکبار دگرگوشۀ چشمش به من افتاد

ازنالۀ اوشد همه آفاق پرازغم
آتش به سراپردۀ بیت الحزن افتاد

وقتی که نگاهش به سر غرقه بخون بود
چون مرغک بی بال به پرپر زدن افتاد

چون شمع شب افروز شرر داشت دل او
پروانه صفت سوخت وازسوختن افتاد

دیدند که دُردانۀ سالار شهیدان
جان دادزداغ پدر و ازسخن افتاد

با داغ رقیه دل شب  امّ مصائب
یک بار دگر درغم ورنج ومحن افتاد

دیگر مگو ازاین غم جان سوز «وفایی»
بس کن که شرر بر دل هر مرد وزن افتاد

#حاج_سید_هاشم_وفایی 

  • پنج شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:52
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران