من جواني مي كنم بر سر كوي حسين
زندگاني مي كنم با خم موي حسين
دل به دريا مي زنم همچو مرغان هوا
قهرماني مي كنم بر فرا روي حسين
نام من باشد حبيب و عبدِ پيرِ داورم
خورده ام پيمانه اي از سر جوي حسين
تير و تيغِ دشمنان كي هلاكم مي كند
مي كُشد آخر مرا طاقِ ابروي حسين
جان بگيرم دم به دم دشمنان كوبم به هم
قوتي بر جان دهد لحظه اي بوي حسين
در ميان كوفيان قلبِ پيرم مانده بود
شد جواني حاصلم آمدم سوي حسين
عاقبت مجنون شوم از نگاه دلبرم
روي چشمم مي نهم تار گيسوي حسين
- پنج شنبه
- 22
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 19:10
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه