نزن زمين رومو
جلوى اين لشگر
يه كم نيگاشون كن
جون على اكبر
بگير هدايامو
جون على اصغر
رباب و مي بينى
تازه شده مادر
نبينه مى برن
گهواره رو غارت
شير مى داد اصغر رو
اين روزا با حسرت
بذار برن ميدون
جلوى چشم من
ولى نبينن كه
بشى تو پاره تن
تا پاى جون داداش
به پاى تو هستن
بذار نبينن كه
به من طناب بستن
نزن زمين رومو
نده منو آزار
بذار نبينن كه
مى رم توى انظار
نگردون از من رو
ببين چقد خستم
نبينن از الآن
طناب روى دستم
تن دو تا بچم
ببين كه مى لرزه
مى ترسن از الآن
از چشماى هرزه
اصغر چرمى
٤ محرم ١٤٤٠
- جمعه
- 23
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 7:37
- نوشته شده توسط
- شاهد
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه