عمه جان دور عمو را دشمن قرآن گرفت
پنجه در موی عمویم شمر بی ایمان گرفت
عمه جان دستم رها کن قلبم از جا کنده شد
روی لبهای حرامی پر ز نیش و خنده شد
می روم تا مثل یک برگ گل یاسی شوم
می روم دستم فدا سازم من عباسی شوم
می روم مانند سقای حرم جولان دهم
درسی از مردی به این اقوام بی ایمان دهم
می روم مانند قاسم جان فدای دین کنم
کل دشت کربلا از خون خود رنگین کنم
می روم مثل علی اکبر چو گل پرپر شوم
در بغل تیر سه شعبه گیرم و اصغر شوم
عمه جان بابم حسن چشمش به دستان من است
در جنان چشم انتظار صوت قرآن من است
الوداع ای عمه صبر من به پایان آمده
وقت جانبازی و ایثار دل و جان آمده
وحید زحمت کش شهری
- جمعه
- 23
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 14:25
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه