• دوشنبه 3 دی 03

 وحید محمدی

حضرت رقیه(س) -(بابایی جون بابایی)

1539

بابایی جون بابایی
امون از این جدایی
میون سلسه ام من
تو روی نیزه هایی
زمین خوردنامو می بینی
اشک تو چشامو می بینی
حال عمه هامو می بینی می بینی
بسکه زدن پر از ورم شدم بابایی
درد سر اهل حرم شدم بابایی
رفتی و زمین گیرم من
بعد تو دیگه پیرم من
واسه قافله این روزا
خیلی دست و پا گیرم من
با یه لباس پاره
همه زدن اشاره
همه میگن یتیمه
دیگه بابا نداره
قلب غصه دارم می سوزه
گوش پاره پاره ام می سوزه
جای گوشواره ام می سوزه می سوزه
بسکه زدن، شکسته پهلوم مثه زهرا
خسته شدم، دیگه از این سیلی و صحرا
از زمونه دل گیرم من
از نفس زدن سیرم من
واسه قافله این روزا
خیلی دست و پا گیرم من
حال دلم خرابه
جیگر من کباب
شامیا گفتن اینو
بزنیدش ثوابه
غصه هامو دیدن، خندیدن
پای نیزه ی تو، رقصیدن
موی دخترارو، کشیدن کشیدن
درد می کنه، تموم دست و پام بابایی
بسکه زدن، وا نمی شه چشام بابایی
اینه حال و تقدیرم من
تو خرابه می میرم من
واسه قافله این روزا
خیلی دست و پا گیرم من
چش به راهتم بابایی ۴

  • شنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 19:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 766.81 KB
تعداد بازپخش 246
تاریخ بارگذاری شنبه 24 شهریور 1397 10:16

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران