عزيزه مادر لالايي غُنچه ي احمر لالايي
چرا نميگيري آروم عليّ اصغر لالايي
شيرين زبونم لالايي آروم جونم لالايي
كاري نمياد از دستم برات ميخونم لالايي
چجوري گوشه ي خيمه بشينم (گُل رباب)٣
رنگ پريده ي تورو ببينم (گُل رباب)٣
(اگر چسبیده به كامت زبانت
عطش سه روزه افتاده به جانت
مخند اینگونه شیرینم به بابا
كه خون می ریزد از چاك لبانت)
اشكمو كمتر جاري كن تو جاي مادر كاري كن
آبروداري كن واسم برو باباتو ياري كن
ديشب نگات كردم مادر تا صبح دعات كردم مادر
سفيديه حلقومت رو نذره بابات كردم مادر
آرزومه روي دست باباجون (فداش بشي)٣
به جاي گريه با لب خندون (فداش بشي)٣
(رباب است و خروش و خسته حالي
به دامن اشك و جاي طفل خالي
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خيالي)
- یکشنبه
- 25
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 10:0
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه