بوسه ای تیر سه شعبه به گلویت زد و رفت
حرمله آمد و یک تیر به سویت زد و رفت
آتشی خنده ی تو بر دل بابا زده بود
دم آخر پدرت بوسه به رویت زد و رفت
راس تو بر روی نیزه چه منور شده بود
یک نسیم آمد و یک شانه به مویت زد و رفت
سند غربت مولا به خدا خون تو بود
خون تو شعله به عقبای عدویت زد و رفت
به روی نی سر عباس نگاهش به تو بود
عطشت ضربه ی سختی به عمویت زد و رفت
دم آخر به ملاقات تو مادر آمد
آمد و بوسه به آن روی نکویت زد و رفت
وحید زحمت کش شهری
- یکشنبه
- 25
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:19
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه