شود چشم و دلم روشن در آوردی علی دندان
که دیدم جای دندان در دهان سر نیزه ی عدوان
بروی نی نرو سوی شمیم سینه ی بابا
که چندین دفعه افتادی به زیر نعل این اسبان
ترکهای لبت حتی از آن بالا پدیدار است
تحمل کن کمی مادر دعا کردم زند باران
توانش را ندارم تا بخوانم شعر لالایی
عزیزم در عوض بابا بخواند روی نی قرآن
مرور لحظه های نبش قبرت کرده نابودم
سرت را کنده نامردی مثال بلبلی بیجان
علی شیرم حلالت که نشد شرمنده بابایت
تلظی کرده ای اما به دستش بوده ای خندان
اگر پیراهن محسن عمویت را تنت کردم
نترسی چونکه فرزندم تنت را کرده ام پنهان
شاعر:دانیال تقوی
- پنج شنبه
- 2
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 14:19
- نوشته شده توسط
- دانیال تقوی
- شاعر:
-
دانیال تقوی
ارسال دیدگاه