• جمعه 2 آذر 03


مقتل قاسم بن الحسن علیه السلام -(اِذ خَرَجَ عَلَینَا القَاسِمُ )

1608
3

?قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ:
اِذ خَرَجَ عَلَینَا القَاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِ بنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ هُوَ غُلَامٌ صَغِیرٌ لَم یَبلُغِ الحُلُمِ، کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّهُ قَمَرٍ، فَلَمَّا نَظَرَ الحُسَینُ علیه السلام اِلیَهِ قَد بَرَزَ، اِعتَنَقَهُ وَ جَعَلاَ یَبکِیَانِ حَتیَّ غُشِیَ عَلَیهِمَا.
یکی از افراد دشمن به نام حُمَید بن مسلم‌ می گوید:  
یاد دارم زمانی را که قاسم بن حسن علیه السلام برای مبارزه به سوی ما آمد او نوجوانی کوچک بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود صورتش مثل قرص ماه می درخشید. وقتی نگاه امام حسین علیه السلام به ایشان افتاد که عزم میدان کرده بود او را در آغوش کشید و هر دو تا توان داشتند اشک ریختند.
?ثمَّ اِستَأذَنَ الحُسَینَ علیه السلام فِی المُبَارَزهِ، فَأَبیَ الحُسَین علیه السلام أَن یَأذَنَ لَهُ، فَلَم یَزَل الغُلَامُ یُقَبِّلُ یَدَیه وَ رِجلَیهِ حَتیَّ أَذِنَ لَهُ فَخَرَجَ وَ دُمُوعَهُ تُسِیلُ عَلیَ خَدَّیهِ، فِی یَدِهِ سَیفٌ وَ عَلَیهِ قَمِیصٌ وَ اِزَارٌ وَ نَعلَانِ، قَدِ اِنقَطَعَ شِسعُ اِحدَاهُمَا، مَا أَنسِی أَنَّه کَانَ الیُسریَ وَ هُوَ
از امام حسین علیه السلام اذن میدان خواست ولی امام از اجازه دادن خودداری فرمود. قاسم مدام دست ها و قدم های عمویش را می بوسید تا اینکه امام حسین علیه السلام اجازه ی پیکار فرمود. آن نوجوان از لشکر بیرون آمد در حالی که اشک ها بر گونه هایش جاری بود. شمشیری به دست افراشته و رزم جامه و عبا پوشیده بود نعلینی هم به پا داشت که بند یکی نعلین های او جدا شده بود و فراموش نمی کنم که بند نعلین چپ او بود رجز می خواند.
?یقُولُ:
اِن تُنکِرُونِی فَأَنَا ابنُ الحَسَنِ
سِبطُ‌ النَّبِیِ المُصطَفَی المُوتَمَنِ
هَذا حُسَینُ کَالأَ سِیرِ المُرتَهَنِ
بَینَ أُنَاسٍ لَا سُقُوا صَوبَ المَزَنِ
می گفت: اگر مرا نمی شناسید من فرزند حسن هستم که او نوه ی پیامبر برگزیده و امین است.
این حسین است که مانند اسیری میان مردم گرفتار آمده است که هیچ گاه این مردم از باران ابرهای آسمان سیراب نشوند!
?فقالَ لِی:  
عَمرُ بنُ سَعِیدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُ:
وَ اللهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ!
حُمَید می گوید:
عمروبن سعید به من گفت:
به خدا سوگند که با تمام توان به او ‌حمله ور خواهم شد.
?فقُلتُ: سُبحَانَ اللهِ! وَ مَا تُرِیدُ بِذَلِکَ؟
من گفتم: سبحان الله!  چه قصدی از این کار داری؟
?دعهُ، یَکفِیکَهُ هَولُاءِ القَومُ الَّذینَ تَرَاهُم قَد اِحتَوشَوهُ
او را به حال خود بگذار این مردمی که می بینی از هر طرف او را دوره کرده اند برای او کافی است.
?فقَالَ:  
واللهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ
اما عمرو گفت: قسم به خدا که بر او حمله ی سختی خواهم کرد.
?فشَدَّ عَلَیهِ، حَتَّی ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَفَلَقَهُ وَ وَقَعَ الغُلَامُ لِوَجهِهِ.
به سوی قاسم حمله برد، تا اینکه با شمشیر ضربه ای بر سرش زد و سر او را شکافت و آن نوجوان با صورت به روی خاک افتاد.
?فقَالَ القَاسمُِ: یَا عَمَّاه!
قاسم فریاد زد: وای عمو!
?فجَلَّی الحُسَینُ علیه السلام کَمَا یُجَلِّی الصَّقرُ
امام حسین علیه السلام مانند باز شکاری به سوی او شتاب کرد.
?فتَخَلَّلَ الصُّفُوف،َ ثُمَّ شَدَّشِدَّهَ لَیتَ أُغضِب،َ فَضَرَبَ عَمرَو بنَ سَعِیدِ بنِ نُفَیلٍ، فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ، فَٲَطَنَّهَا مِن لَدُنِ المِرفَق، فَصَاحَ صَیحَهً سَمِعَهَا أَهلُ العَسکَرِ.
صفوف دشمن را شکافت و مانند شیر خشمگین بر آنان خروشید؛ ضربه ای بر عمروبن سعید زد او دستش را سپر کرد و امام از بازو دستش را قطع نمود. عمرو چنان نعره ای برآورد که سربازان لشکر صدایش را شنیدند.
?ثمَّ تَنَحَی عَنهُ الحُسَینُ علیه السلام وَ حَمَلَت خَیلُ الکُوفَهِ لِتَستَنقِذَهُ مِنَ الحُسَینِ فَتَوَطَّأَتهُ بِأَرجُلِهَا حَتَّی هَلَکَ
امام حسین علیه السلام او را رها کرد، اما لشکر کوفه برای نجات او از دست امام حمله ور شدند و در میانه ی جنگ بدنش را زیر سم اسبان له کردند و به هلاکت رسید.
? قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ:  
انجَلَتِ الغَبَرَهُ فَرَأَیتُ الحُسَینَ قَائِماً عَلَی رَأسِ الغُلَامِ وَ هُوَ یَفحَصُ بِرِجلِهِ وَ الحُسَینُ علیه السلام یَقُولُ:
 حمید می گوید:
گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام حسین علیه السلام بر بالین قاسم ایستاده است، در حالی که قاسم پای خود را بر خاک می ساید؛ امام حسین علیه السلام فرمود:
?بعدًا لِقَومٍ قَتَلوکَ وَ مَن خَصَمَهُم یَومَ القِیَامَهِ جَدُّکَ وَ أَبوکَ ثُمَّ قَالَ:
هلاک شوند مردمی که تو را کشتند، جدت رسول خدا و پدرت روز قیامت با آنان به مخاصمه خواهند برخاست.  بعد فرمود:
?عزَّ وَ اللهِ عَلیَ عَمِّکَ أَن تَدعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ، أَو یُجِیبَکَ فَلَا یَنفَعُکَ صَوتُهُ، أَو یُعِینَکَ فَلَا یُغنِی عَنک،َ بُعدًا لِقَومٍ قَتَلُوکَ.
به خدا سوگند بر عمویت بسیار دشوار است که او را بخوانی و تو را جواب نگوید، یا ندای تو را پاسخ گوید، اما صدای او تو را نفعی نبخشد و زمانی به کمک تو آید که سودی به حال تو نداشته باشد هلاک شوند مردمی که تو ‌را کشتند.
?و اللهِ هَذاَ یَومٌ کَثُرَ وَاتِرُوهُ وَ قَلَّ نَاصِرُوهُ.
به خدا سوگند امروز روزی است که دشمنان عمویت زیاد و ‌یاورانش اندکند.
?ثمَّ حَمَلَهُ عَلَی صَدرِهِ وَ کَأَنِّی أَنظُرُ اِلَی رِجلَیِ الغُلَامِ تَخُطَّانِ الأَرضَ وَ قَد وَضَعَ صَدرَهُ عَلیَ صَدرِه،ِ فَقُلتُ فِی نَفسِی مَا یَصنَعُ فَجَاءَ بِهِ، حَتَّی أَلقَاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِ بنِ الحُسَینِ وَ القَتلَی مِن أَهلِ بَیتِهِ.
سپس قاسم را به سینه چسبانده، بلند کرد، گویا می دیدم که قدم های آن نوجوان بر روی زمین کشیده می شود در حالی که سینه ی قاسم به روی سینه ی حسین قرار گرفته بود.  با خود گفتم که حسین چه خواهد کرد؟ دیدم قاسم را آورد و در کنار بدن فرزندش علی اکبر و در میان شهدای اهل بیت خود قرار داد آنگاه لشکر کوفیان را نفرین کرد.
?ثمَّ قَالَ:  
اللُّهمَّ أَحصِهِم عَدَدًا وَ اقتُلهُم بَدَدًا وَ لَا تُغَادِر مِنهُم أَحَدًا وَ لَا تَغفِر لَهُم أَبَدًا
خدایا!  تک تک آنان را شماره نما و همه را یکی پس از دیگری نابود کن و احدی از ایشان را باقی نگذار و هرگز ایشان را نیامرز.
?منبع: چهل منزل با حسین علیه السلام؛ حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رنجبران

  • یکشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 10:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران