ای ضیــاء بصـرم پسـرم ای پســرم
بــا سکـوت تو شده، پاره پاره جگرم
من که با چشم ترم از لب خشکت خجلم
خندۀ قاتـل تـو میزنـد آتش بــه دلم
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
تــا ببینم کــه هنــوز زندهای در نظرم
چشم خود باز کن و دست و پا زن پسرم
میدهم جــان و بـه زخم بدنت مینگرم
زخم پیشـانی تـو مــانده به روی جگرم
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
تنت از کثرت زخم چون گلِ چیده شده
عضـو عضـو بــدنت همـه پاشیده شده
نتــوان گفت چـه آورده عدو بر سر تو
پــاره چـون رشتة تسبیح شده پیکر تو
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
عمّــه آمــد ز حـرم کمکم کـن پسرم
تــن صــد چاک تو را یا که او را ببرم
دیــده بگْشا و بگو دور پدر صف نزنند
بگذارنـد كـه مـن گريـه كنـم کف نزنند
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
کردم ای اهل حرم مرگ خود را احساس
یــاریم کــن قــاسم کمکم کــن عباس
بــه سرشــک من و زخم تن اکبر نگرید
گــل پـرپـر شدهام را سوی خیمه ببرید
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
فاطمه مينگـرد بـا رسـول دو سـرا
اشک چشمان من و خون چشمان تو را
لالهگون گشته ز خون صورت نورانی تو
نیست ممکن که زنم بوسه به پیشانی تو
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
دودریا اشک1 -غلامرضا سازگار
منبع:سایت مدایح
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 6:11
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه