نیزه دارِ سرِ تو خسته شد انگار حسین
بی تعادل شده در کوچه و بازار حسین
ترسم این است بیفتد به زمین با سرِ تو
دستِ من هم نرسد بر سرت اینبار حسین
کاش میشد که کمی قامتِ نی کوچک بود
تا ببینم قمرم را به شبِ تار حسین
بغضِ در بینِ گلویِ تو زمین را تر کرد
چشمِ این قوم مرا دیده در انظار حسین
غیرت الله، ببین خواهرِ تو در به در است
خندهی شمر شده بر سرم آوار حسین
دخترانِ تو به دنبالِ عمو می گردند
نیست بر نیزه چرا راسِ علمدار حسین
- دوشنبه
- 2
- مهر
- 1397
- ساعت
- 19:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حسن بهرامی
ارسال دیدگاه