حضرت عباس نزد آنها[دشمنان]رفت و آنها را کمی نصیحت کرد و از غصب خدا بر حذر داشت اما هیچ سودی نداشت.
با صدای بلند فریاد زد:
"ای عمرسعد!این شخص که اصحاب و اهل بیت و خانواده و فرزندانش تشنه و بی آب هستند، حسین فرزند دختر رسول خدا است،کمی آب به آنها بدهید،از تشنگی جگرشان می سوزد،اما با این وجود،حسین می گوید بگذارید تا بروم به هند یا روم و در حجاز و عراق نباشم"
این سخنان عباس(ع)در دل بعضی اثر کرد و تعدادی به گریه افتادند اما شمر با صدای بلند فریاد زد:ای پسر ابوتراب!اگر تمام سطح زمین را هم آب فرا می گرفت و با این حال شما در محاصره ما بودید،باز یک قطره آب به شما نمی دادیم مگر این که به بیعت با یزید تن بدهید.
عباس(ع)نزد برادر بازگشت و سخن آنها را به حضرت انتقال داد.
باز صدای کودکان را شنیدند که از شدت تشنگی گریه می کنند، عباس(ع)دیگر نتوانست تحمل کند و غیرت هاشمی اش به جوش آمد.
?تظلم الزهرا،ص۱۱۸
?مقتل مقرم،ص۳۲۹
- سه شنبه
- 3
- مهر
- 1397
- ساعت
- 11:28
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه