امام حسین زبان علی اکبر را به دهان گرفت و آن را مکید،آن گاه انگشترش را به او داد تا دردهانش بگذارد.
علی اکبر به میدان بازگشت،این بار از مژده ای که امام حسین به او داد و فرمود جدش مصطفی را خواهد دید بسیار خوشحال بود.
حمله ای به دشمن که یاد آور حمله های علی(ع)در میدان نبرد بود،چنان یورشی آورد که آنها نفهمیدند آیا او واقعا علی اکبر است که به جمع لشکر می تازد یا علی بن ابیطالب که چون شیر در میدان یکه تازی می کند و برق شمشیرش چون صاعقه ای می ماند که بر سر آنها فرود می آید!
او ۲۰۰ نفر از نیروهای دشمن را به هلاکت رساند.مرّة بن منقذ عبدی با دیدن این صحنه گفت:گناه همه مردم عرب به گردن من اگر داغ او را به دل پدرش ننشانم.
ناگهان با نیزه اش به پشت علی اکبر زد و بلافاصله ضربه ای دیگر،اما با شمشیر به سر مبارک او زد و سر او را شکافت.
علی اکبر تمام توانش را از دست داد و برای این که از روی اسب به زمین نیفتد دست خود را به گردن آن حلقه زد و اسب او را میان لشکر دشمن برد.دشمنان او را محاصره کرده و آن قدر با شمشیر بر پیکر نیمه جان او زدند که قطعه قطعه شد.
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۰_۳۱
مقتل عوالم،ص۹۵
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۵
مقتل مقرم،ص۳۲۱_۳۲۲
- سه شنبه
- 3
- مهر
- 1397
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه