پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد،زمان طویلی از سخن افتاد گریست.
[فَنادیِ الرَّأسُ بِنْتَهُ،إلیَّ إلیَّ،هَلُمّی فَأنا لَک بِالانْتظار.فغُشیَ علیها غشْوهً لمْ تُفقْ بعدها،فحرَّ کوها فَإذا هیَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنیا..._آن رأس شریف دختر را صدا کرد که به سوی من بیا،من منتظرت هستم،او غش کرد و دیگر به هوش نیامد،چون او را حرکت دادند متوجّه شدند که روح شریفش از بدن مفارقت کرده و به خدمت پدر شتافته است].
راوی گوید:وقتی که خواستند نعش آن یتیم را از خاک خرابه بردارند علمهای سیاه بر پا کرده بودند و مردان و زنان شامی همه جمع شده گریه و ناله می کردند و سنگ بر سر و سینه می زدند. او را غسل دادند و کفن نمودند و بر او نماز گزاردند و دفن نمودند،که الان قبر او معلوم و مشهور است.
انوار الشهاده،ص۲۴۴_۲۴۶
ریاض القدس،ج۲،۲۳۶
ستاره درخشان شام،ص۲۲۱
خصائص الزینبیّه،ص۲۹۶
- پنج شنبه
- 5
- مهر
- 1397
- ساعت
- 18:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه