• چهارشنبه 16 آبان 03

 سید پوریا هاشمی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف )

5060
4

از یتیمی خسته ام
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام

از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام

دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود

زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام

 

دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف

از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام

صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست

با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!

زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر

بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام

حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد

گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام

هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت

گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام

ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین

گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام

بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند

ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام

آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد

زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام

دخترت با درد پا طی مسافت میکند

پای من زخم است پای زخم اذیت میکند

 

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران