#نذر_اسارت_ام_المصائب_حضرت
#زینب_کبری_س
#نو_سروده
آن آهِ تو که شعله کشاند است جهان را
هر نقطه ی عالم ببرَد سوزِ خزان را
از داغِ شقایق همه ی بال و پرت سوخت
خاموش نکرد اشک غمت آتشِ جان را
سرها همه بر نیزه و گلبانگِ تلاوت
هنگامه ی ظهر است عطش کرده اذان را
بر قله ی این صبر چه زیبا تو نشستی
باید که به مقصد بَری این بارِ گران را
با خطبه ی قراء، تو در کوفه به پا کن
کوبنده ترین زلزله ی کون و مکان را
بر دیده ی کوفی بنَشان اشکِ ندامت
تا محو کنی سیطره ی ظلمِ زمان را
حقا که تو پرورده ی دامانِ بتولی
انگار به شمشیرِ علی بسته زبان را
داری تو به دوشت علَم حضرتِ سقا
آنکه به لبش داشته نهری ز جنان را
هر صوتِ قدمهای تو آهنگِ قیام است
تا اوجِ صفا می برد این کاروان را؟
هرگز نکنی در برِ بیگانه سرَت خَم
چون هضم کند سینه ی تو زخمِ زبان را
خاکسترِ آن خیمه ی آتش زده دانَد
حالِ دل آغشته به حزن و نگران را
از عمد تو را داده عبور از یمِ خون تا
صد پاره ببینی تنِ گلهای جوان را!
در چشم تو شد کرببلا، جلوه ی زیبا
زیرا ز خدا داری تو این صبر و امان را!
#هستی_محرابی
- دوشنبه
- 9
- مهر
- 1397
- ساعت
- 12:32
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه