اسرا در شام- مصائب زینب کبری(س)
چشم تر شد حاصلم در این سفر
قوت من شد دائماَ خون جگر
پشت آن دروازه ساعات شام
چشم دختر بچه ها بوده به در
شهر شام و یک جهان بی حرمتی
بر نوامیس شما، بار دگر
پشت بام خانه ها خاکستر و
آتشی ما را فکنده در خطر
تا که آتش ،شعلعه ور می شد،حسین!
می نمودم یاد مادر، یاد در
تا که از محمل نگاهم شد برون
روی نی دیدم سرت خورده به سر
من چه گویم از یزید و مجلسش
جان زهرا، خیزران میزد به سر
کنج ویرانه، سه ساله ، یا اخا
با دو چشم تر صدا میزد: پدر
عاقبت منزل به منزل، نورِ عین
زینب از هجر تو شد بی بال و پر
هر ملک از صبر من در حیرت است
می بریدم گر نمی کردی نظر
زین مصیبت، مهدی زهرا کند
هر دو چشمش غرق خون پر ثمر
شاعر:محمدمهدی عبدالهی
- چهارشنبه
- 15
- آذر
- 1391
- ساعت
- 19:21
- نوشته شده توسط
- محمدمهدی عبدالهی
- شاعر:
-
محمد مهدی عبدالهی
ارسال دیدگاه