از غمت ای یار افسرده حالم
ای هلالِ من،من چون هلالم
سالار زینب
راس تو بر نی سایبانِ من
قاتلت گشته ساربان من
سالار زینب
دیدم بر نیزه،ای سر بریده
ازحلق تو خون بر نی چکیده
سالار زینب
من نگویم با من تکلّم کن
از نی بر طفلت یک تبسم کن
سالار زینب
زخم حنجرِ تو مانده بر دل
کوبیدم سر بر چوبه ی محمل
سالار زینب
همان به بر خاکستر نشینی
سرِ بی معجرم را نبینی
سالار زینب
(شائق)
- چهارشنبه
- 11
- مهر
- 1397
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه